یاالله.........
چهل روز است حسینم را ندیدم بلایش را به جان و دل خریدم
چهل روز چهل منزل اسیرم دعا کن در کنار تو بمیرم
چهل روز غم چهل ساله دیدم غم و اندوه دیدم ناله دیدم
سر پر خون تو همراه من بود به هر جا چلچراغ راه من بود
همین جا غرق در غم شد وجودم تن پاک ترا گم کرده بودم
میان نیزه ها دل با ختم من ترا دیدم ولی نشناختم من
اگر امروز برداری سرت را تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
ز جا برخیز ای نور دو دیده ببین مویم سپید و قد خمیده
روز اربعین ، امام حسین دو زائر دل شکسته داشته ، یکی زینب و دیگری جابر است اما عاشقان ابی عبدالله جابر برای اولین بار قبر ابی عبدالله را زیارت می کند .
ولی عمه سادات اولین بار در گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را در آغوش گرفت بوسه بر رگهای بریده برادر گذاشت . سر به طرف آسمان بلند کرد گفت : خدایا این قربانی را از آل الله قبول بفرما .1در قتلگاه جسم برادر به روی دست بگرفت کای خدای من این جا زینب است
قربانی تو است بکن از کرم قبول کاری چنین ز عهدة ایمان زینب است
1. قصه کربلا ، ص 410 .
بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
بیاد کاروان اربعین با گریه می گوید به هر جا هست زینب رو بسوی کربلا دارد
بیاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد
اگر خاک رهش بنشست بر روی گنه کاری گرامی می شود چون آبروی کربلا دارد
بیاد آن قافلة دل شکسته ای که روز اربعین آمد کربلا ، شما دیدید اربعین شهدا ، با چه عظمتی ، پدر و مادر و خانواده شهدا را کنار مزار می برند مراقب شان بودند ، دلداری می داند . اما دلها بسوزد برای این قافله ، تا چشم این زن و بچه به قبرها افتاد خودشان را از بالای شترها به زمین انداختند هر کسی قبری را بغل گرفت ، عمه سادات هم آمد کنار برادر ، یادش میاد خاطرات روز عاشورا ، یادش میاد آن روزی که وارد کربلا شد با چه عزت و احترامی علی اکبر ، قاسم ، عباس زینب را پیاده کردند ، حالا هر چه نگاه می کند نه قاسمی دارد ، نه عباس ، نه علی اکبری دارد ، حسین جان من زینبم ، برادر یادتِ آن روزی که آمدم گودی قتلگاه ، خیره خیره ، به بدنت نگاه می کردم نمی شناختم از روی تعجب گفتم آیا تو حسین منی ؟ حسین جان امروز تو زینب را نمی شناسی ، برادر اگر این جا نا محرم نبود اثر تازیانه را روی بدنم نشانت می دادم . برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از خواهر نگیر ، که در خرابه شام جان داد .
باز آمدم ای همسفر ، ای تشنه کامم من زینبم پیروز بر گشته ز شامم
با کودکان خسته ات باز آمدم من با یک دل پر غصه و زار آمدم من
خواهم عزای روز عاشورا بگیرم شاید خدا لطفی کند اینجا بمیرم
اینجا تنت را استخوان بشکسته دیدم بر سینه ات شمر لعین بنشسته دیدم
دیدم نهاده خنجرش زیر گلویت آن لحظه دیدی من آمدم روبرویت
روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت :
هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا
گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند .
هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً
(آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند )اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید .
هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا
همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند .
هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا
همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند1
1. مقتل الحسین ابو مخنف ، ص 201 ، سوگنامه آل محمد ، ص 500 .