عشق آسمانی من و عزیزتر ازجانم                                                                                      عشق آسمانی من و عزیزتر ازجانم ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
ثمره ي عشقمون،ريحانهثمره ي عشقمون،ريحانه، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

❣نی ﻧﯽ ﺧﻮﺩﻡ❣

مبارکباد این خجسته میلاد....

الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن جمال بی‌مثال حیّ سرمد را تماشا کن در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی    حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید روی او روی محمد، بوی او بوی محمد خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد        سلام دوستان مهربانم ولادت پرمهر حضرت علی اکبر(ع) را به همه ی شما تبریک میگم،مارو از دعاخیرتون محروم نکنید.... در عصر غیبتش که جهان کربلا شده باید برای عشق ، علی اکبری کنیم ... ...
19 خرداد 1393

ولادت باسعادت حضرت زهرا(س)مبارک❣

    «اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و       السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک»         سلام بر تو ای بانوی زیبای خلقت... سلام بر تو ای عزیز پیغمبر(ص).... سلام برتوای ام ابیها....سلام بر توی مفهوم پاکی ها....   سلام مادر...سلام مادر...   نمیدانم خوشحالی ام را چگونه بر این صفحه فرود بیاورم،   تمام عرش را آذین بسته اند برای آمدنت وچه شادمانه به دورت میگردند ملائک....   ای حضرت مادر: امروز عنایتت را بر این قلب خسته ی من دریق مکن....که جایی ندارد این گدا جز در خانه ات....   ـــــــــ...
31 فروردين 1393

روضه خوان خانه ام....

چایی را بار گذاشته ام ،چادر نماز زیبایم را به سرکرده ام میروم کنارش مینشینم او روضه میخواند.... روضه ی مادرم را....روضه سینه و مسمار در را... روضه ی کوچه را... روضه ی ناله ی پشت در را... آخ که چه دل را می سوزاند...یازهرا چه کردی با دل بابایمان که وقتی خبرشهادتتان را شنید باصورت برزمین خورد..... یا زهرا(س).... ای مادر پهلو شکسته.................. او میخواند وگریه میکند ومن.....چادر نمازم را بر روی صورتم می کشم.....   تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست وقتی در آشیانش آتش به پا شده ست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
26 اسفند 1392

تاج بندگی...

اگربه تومیگویند عقب مانده ای،املی ،کچلی،کثیفی .... سکوت کن ...این سکوتت بهترین جواب برای آنهاست، سکوتت آرامش می آورد،وقارت  را به بی نهایت می رساند، قلب مهربانت را بزرگ وبزرگتر میکند.... آری با تو هستم خواهر محجبه ی من...  قدمهایت را سنگین بردار، نکند حرفهای ننگینشان دلت را سرد کند... چادر زهرایی ات را میان دستانت لمس کن وتاج بندگی ات را به رخ آنان بکش....شاید فردا تنها محجبه ای باشی که قدم برمیداری....   پدرم گفت گل از رنگ ولعابش پیداست/و زن مومنه از طرز حجابش پیداست... ...
22 اسفند 1392

من هستم

هوالحبیب... شکر خدای مهربان ما هستیم و به لطف او نفس می کشیم. سلام به همه دوستان پاک وزلالم، دلم برایتان بسی تنگ شده بود،ببخشید که خیلی دیر به دیر مینویسم اما بیاد همگی هستم روزگامان میگذرد باهمه شادی ها وگریه هایش.... و امید داریم به گوشه چشمی از عشق  اربابمان حسین(ع).... التماس دعا.... التماس دعا.... التماس دعا... ...
14 اسفند 1392

بدون عنوان

ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم دارم ولایت تو ، در دل محبت تو سرمست جام عشقم ، در شام بعثت تو میلاد نبی اکرم(ص) و امام صادق(ع) مبارک     ...
28 دی 1392

.....

مهدیا: سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجـــا کـــاش در نافـله ات نام مـــرا هم ببری کــه دعای تو کجا عبـد گنه کار کجــــا اللهم عجل لولیک الفرج .....
24 دی 1392

یاالله.........

چهل روز است حسینم را ندیدم                                     بلایش را به جان و دل خریدم چهل روز چهل منزل اسیرم                                                   دعا کن در کنار تو بمیرم چهل روز غم چهل ساله دیدم     ...
2 دی 1392

اربعین...

اومد بالای سر قبر برادر، حسین جان ! یادته می خواستم زیارت جدم برم همه ی اهل خانواده دور من جمع می شدید عباسمون دور و برم بود، جلوجلو عباس (علیه السّلام) می رفت، تو و داداشم حسن دور و برم، بابام علی جلو، چراغ را کم می کردید، مبادا چشم کسی به من بیفته، اما کجا بودی، چهل منزل نامحرم ... . شکسته بال و سیاه و کبود برگشتم من از محله ی قوم یهود برگشتم از آن دیار که زن های شام خندیدند ...   اومد بالا سر قبر ابا عبدالله (زبانحال) حسین (علیه السّلام) جان ! یادته نیمه ی شب بابام سر به دیوار کوبید، گفت دستم به بازوی ورم کرده رسید ...  داداش دست از خاک در آر، یه جای سالم تو تنم نمونده، بدن من هم مثل مادر کبود شده ... . شروع...
27 آذر 1392